کد مطلب:321215 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:195

سنت پیغمبر و احادیث ائمه حجت خداوند هستند
باب دویم در اشاره به دلیل سنت است و شكی نیست كه سنت پیغمبر (ص) و اخبار اهل بیت علیهم السلام كه همه تفصیل سنت پیغمبر (ص) است حجة خداوند است بر ما واجب است اتباع آن و مخالفت آن حرام است ولی شروطی چند از برای معرفت سنت پیغمبر (ص) و متابعت آن هست كه اگر آن شروط را انسان ملاحظه نكند و به میل خود هر خبری را خواسته باشد عمل كند و هر چه را خواسته باشد ترك كند مثل این است كه متابعت سنت را نكرده بلكه متابعت رای و هوای خود را كرده است ملاحظه كن كه هر گاه طبیبی تو را مداوا كند با دویه ی چند كه همه را با هم استعمال نمائی و تو بعضی را به میل خود اختیار كنی و بعضی را به میل خود ترك كنی آیا تو متابعت طبیب را كرده ای یا متابعت رای و هوای خود را البته این متابعت هواست و بسا خود را به این
واسطه كردن گرفته زیرا كه ادویه ای كه طبیب می دهد غالب این است كه بعض آنها از جهتی مضر است و از جهتی صالح و دوای دیگر كه ملحق به آن می كند به جهت دفع ضرری است كه در آن یكی هست پس هر گاه تو اول را اختیار كردی و دویم را ترك كردی البته متضرر خواهی شد و هم چنین ادویه كه ذكر می كند اگر بنا باشد تو آنها را برای خودت معنی بكنی و از او نگیری و همانكه خودت گفته صرف كنی باز البته تو عمل به رای كرده و خون خود را گردن گرفته ای مگر اینكه اسم او مقصود از آن هر دو را از خود طبیب بیاموزی و استعمال كنی خلاصه سخن این است كه به اخبار اهل بیت به همان وجهی كه فرموده اند باید گرفت و عمل نمود پس شرط اول این است كه صحیح و سقیم آنها را از هم تمیز بدهی نه اینكه از هر جا خبری دست تو آمد بگیری و عمل بكنی و این امری واضح و بین است زیرا كه اخبار دروغ نسبت به همه كس داده می شود جائی كه همه مدعین به باطل دروغ بر خدا می بندند دیگر بر پیغمبر و امام بطریق اولی دروغ بسته می شود و اگر حضرات می گویند كه ادعا به دروغ نمی شود و نفس ادعا دلیل صدق است پس تولی و تبری ایشان نسبت به موالف و مخالف از چه جهت است مخالف هم برای خود ادعائی وارد پس همه را باید تصدیق نمود و صلح كل شد و این قولی است كه اگر به زبان هم همچنین حرفی بزنند در دل ایشان یقینا نیست و البته از مخالف خود تبری دارند حتی همانها كه صریحا می گویند ما صلح كلیم در حقیقة با مخالف خود موافقت و محبت ندارند و اگر محبت داشته باشند همین دلیل بی دینی ایشان است زیرا كه با كسی كه با دین ایشان علانیه دشمنی می كنند به ظاهر درستی می كنند و خداوند در كتاب مجید خود می فرماید «ان الذین یحادون الله و رسوله اولئك فی الأذلین كتب الله لاغلبن انا و رسلی ان الله قوی عزیز لا تجد قوما یؤمنون بالله والیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله ولو كانوا آبائهم او ابنائهم او اخوانهم اوعشیرتهم اولئك كتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه» تا آخر یعنی بدرستیكه آن كسان كه دشمنی و مخالفت می كنند با خدا و رسول (ص) این جماعت در سلك خوارانند و خداوند نوشته است كه هر آینه غالب می شوم من البته البته و رسولان من بدرستی كه خداوند صاحب قوت و صاحب عزت است بعد می فرماید كه نمی یابی جماعتی را كه ایمان به خدا و روز آخر آورده اند كه دوستی بكنند با كسانی كه با خدا و رسول دشمنی كردند و اگر چه آن جماعت پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان ایشان باشند و این جماعت مؤمنین را نوشته است خداوند در دلهای ایشان ایمان را و تایید كرده ایشان را بر وحی از خودش و می فرماید « یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوی و عدوكم اولیاء تلقون الیهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق یخرجون الرسول و ایاكم
ان تؤمنوا بالله ربكم ان كنتم خرجتم جهاد فی سبیلی و ابتغاء مرضاتی تسرون الیهم بالمودة و انا اعلم بما اخفیتم و ما اعلنتم و من یفعله منكم فقد ضل سواء السبیل » یعنی ای انسانی كه ایمان آوردند نگیرید دشمن من و دشمن خود تا آن را دوستان طرح دوستی می كنید به مكاتبه با آنها و حال اینكه كافر شدند به آنچه آمده است شما را از حق بیرون می كنند پیغمبر (ص) و شما را به جهت كراهت اینكه ایمان بپرورنده خود آورده اید اگر بیرون آمده اید به جهت جهاد و طلب رضای من القاء محبت با آنها نكنید به پنهانی می فرستید بسوی آنها به مودت و حال اینكه من داناترم به آنچه پنهان كرده اید یا آشكار كرده اید و هر كه از شما بكند اینكار را پس بتحقیق كه گمراه شده است از راه راست و اصل نزول آیه در شان حاطب است كه مرد بن ابی بلتعه بود كه نوشت به اهل مكه كه رسول خدا اراده جنگ با شما دارد ولی همه آیات كتاب كه شان نزولی دارد در سایر مردم هم جاری می شود خلاصه مقصود این است كه دین و ایمان حب و بغض است چنانكه در اخبار فرموده اند و صلح كل بودن از ایمان نیست و سخن از آنجا برخواست كه همچنانكه مدعین به باطل دروغ بر خداوند می بندند چنانكه خدا فرموده فمن اظلم ممن كذب علی الله و كذب بالصدق اذ جائه الیس فی جهنم مثوی للكافرین همچنین دروغ بر پیغمبر (ص) هم بسته می شود و دروغ بر ائمه اطهار صلوات الله علیهم هم بسته می شود و باید انسان در گرفتن حدیث اول راوی را بشناسد كه دروغ گو است یا راستگو است خداوند در كتاب خود می فرماید یا ایها الذین امنوا ان جاءكم فاسق بنبأ فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین اصل نزول آیه آن وقتی بود كه عایشه ملعونه قبطی را تهمت زد موافق یك روایت و خداوند می فرماید كه ای كسانی كه ایمان آورده اند همین كه دروغگوئی خبری برای شما آورد صدق و كذب آن را معلوم كنید بنادا كه قتلی بكنید و صبح كنید در حالتی كه از كرده ی خود پشیمانید پس ناچار باید صدق و كذب اخبار را از آن راهها كه فرموده اند فهمید آن وقت در عمل به آنها باز به دستورالعمل ایشان راه رفت و چند حدیث در این باب باید نقل كرد تا مسئله معلوم شود در بحار نقل می كند از حضرت صادق (ع) كه فرمود ما اهل بیتی هستیم راستگویان و خالی نیستیم از كسی كه دروغ بر ما ببندد و صدق ما را به واسطه كذب خودش از نظر مردم بیاندازد رسول خدا صدق خلق خدا بود از حیث لهجه و مسیلمه دروغ بر او می بست و امیرالمؤمنین (ع) اصدق خلق خدا بود بعد از پیغمبر (ص) و عبدالله بن سبالغه بر او دروغ می بست و ابوعبدالله الحسین مبتلای به مختار بود و حرث شامی و بنان بر علی بن الحسین (ع) دروغ می بستند بعد ذكر فرمود
مغیرة بن سعید و بزیع و سری و ابوالخطاب و معمر و بشار اشعری و حمزه بریزی و صائد نهندی را و فرمود خدا لعنت كند ایشان را كه هر یك از ما خالی از كسی كه دروغ بر ما ببندد نیستیم تا آخر حدیث و در حدیثی فرمود كه سه نفر بودند كه بر پیغمبر (ص) دروغ می بستند ابوهریره و انس بن مالك و زنی كه مراد عایشه باشد ظاهرا چنانچه مجلسی ره تفسیر كرده و هم از آن حضرت روایت كرده است كه فرمود مغیرة بن سعید دروغ بستن بر پدرم را تعمد می كرد و می گرفت كتب اصحاب پدرم را و اصحاب او در میانه اصحاب پدرم مستتر بودند و می گرفتند كتب را و به مغیره می دادند و او كفر و زندقه در آنها دسیسه می كرد و اسناد به پدرم می داد با اصحاب پدرم و امر می كرد كه در میانه ی شیعه پهن كنند پس هر چه در كتب اصحاب پدرم از غلو هست آنها از دسیسه های مغیرة بن سعید است در كتب ایشان خلاصه كه به این مضامین اخبار بسیار در بحار و غیره روایت شده است حتی پیغمبر (ص) در حجت الوداع فرمود كه ای مردم دروغگویان بر من بسیار شده اند و زود باشد كه زیادتر بشوند پس هر كسی كه دروغ بر من ببندد جایگاه او پر از آتش شود پس وقتی كه امر چنین است چاره چیست جز احتیاط تمام كردن و تبین نمودن و حق را از باطل تمیز دادن چنانكه پیشینیان شیعه بناشان بر این بود در بحار نقل می كند كه شخصی به یونس بن عبدالرحمن گفت كه ای ابومحمد چه قدر در باب حدیث سختی و چه بسیار انكار می كنی آنچه را كه اصحاب ما روایت می كنند پس چه تو را واداشته بر رد احادیث فرمود كه خبر داد مرا هشام بن الحكم كه شنیده است از حضرت صادق (ع) كه قبول نكنید بر ما حدیثی را مگر آنچه موافق قرآن و سنت باشد یا از احادیثی كه پیشتر از ما به شما رسیده شاهدی بر آن بیابید به جهت آنكه مغیرة بن سعید دسیسه كرده است در كتب اصحاب پدرم احادیثی را كه پدرم نفرموده است پس بپرهیزید خدا را و قبول نكنید آنچه مخالف قول پرورنده ماست و سنت نبی ما محمد (ص) به جهت اینكه ما هر وقت حدیث می كنیم می گوئیم خدا فرموده و پیغمبر (ص) فرموده است یونس گفت كه رسیدم به عراق و جماعتی از اصحاب ابوجعفر (ع) را دیدم و اصحاب ابوعبدالله بسیار بودند و از ایشان استماع حدیث كردم و كتب ایشان را گرفتم و بعد عرض كردم بر ابوالحسن رضا (ع) و آن حضرت احادیث بسیار از آنها را انكار فرمود كه از احادیث حضرت صادق (ع) باشد و فرمود كه ابوالخطاب دروغ بر آن حضرت بسته خداوند لعنت كند ابوالخطاب و اصحاب او را كه تا امروز دسیسه می كنند این احادیث را در كتب اصحاب ابی عبدالله پس قبول نكنید بر ما خلاف قرآن را پس بدرستی كه ما اگر
حدیث كنیم حدیث می كنیم به موافقت قرآن و موافقت سنت ما از خدا و رسول حدیث می كنیم و نمی گوئیم فلان و فلان گفته اند پس كلام ما متناقض بشود بدرستی كه كلام آخر ما مثل كلام اول ما مصداق كلام آخر ماست و هر گاه آورد شما را كسی كه حدیث به خلاف این می كند بگوئید تو بهتر می دانی و آنچه آورده پس بدرستی كه با هر قولی از ما حقیقتی است و بر او نوری است پس آنچه حقیقت با او نیست و نور ندارد آن قول شیطان است تمام شد حدیث شریف پس باید تبین و تفحص نمود و دروغ گویان منحصر به همان ایام نبودند امروز هم جماعت بسیار هستند كه دروغ بر آل محمد می بندند چنانكه پیغمبر (ص) فرمود كه بعد از این دروغ گویان بیشتر خواهند شد و در اخبار غیبت نیز شواهد این مطلب هست پس احتیاط تام باید نمود و نه هر كس كه حدیث را نسبت به اهل بیت (ع) داد از او می توان پذیرفت بلكه باید تبین نمود كه آیا خود این شخص دروغ بسته یا از فاسقی مثل خود گرفته است یا از ثقات و امنا گرفته و آنها را تصدیق روایت او را دارند یا ندارند و به جهت اینكه اجمال این اخبار ظاهر بشود و باز اسباب شبهه نشود عرض می كنم كه اینكه فرموده اند كه بر كتاب و سنت عرض كنید نه این است كه با هر آیه ی متشابهی و مجملی یا سنت مختلف فیهائی می توان حدیث را عرضه كرد و صحیح و سقیم آن را فهمید بلكه این را هم خود ایشان دستورالعمل فرموده اند چنانكه در وسائل نقل كرده است از امیرالمؤمنین (ع) كه در كتاب خود به مالك اشتر فرمود كه رو كن به سوی خدا و رسول (ص) و آنچه وارد بشود بر تو از امور كه غیبی در آن باشد و مشتبه بشود بر تو از امور پس به تحقیق كه خداوند فرموده از برای قومی كه دوست داشته است ارشاد ایشان را كه «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم فان تنازعتم فی شی فردوه الی الله و الرسول» بعد فرمود پس رد كننده بر خدا گیرنده است به حكم كتاب او و رد كننده به سوی رسول گیرنده به سنت جامعه غیر متفرقه او است تمام شد حدیث شریف پس اینكه در اخبار سابق فرموده اند كه عرضه بر كتاب و سنت كنید مرا و محكمات كتاب است و سنت جامعه پیغمبر نه اینكه بهر آیه متشابهی یا سنت مختلف فیها بتوان عرض كرد بلكه آنها هم از جمله چیزهائی هستند كه محتاج به عرضه كردن هستند باری و این را هم بدان كه این زحمت غالبا در جائی محتاج الیها است كه حدیث از غیر ثقات و امنا برسد و الا اگر از ایشان رسید بنص كتاب خدا چاره جز تصدیق كردن نیست چنانكه فرموده است یؤمن لله و یوم للمؤمنین و فرموده است كونوا مع الصادقین و همچنین غیر اینها آیات بسیار شاهد این مطلب است و حضرت صاحب
الامر (ع) فرمود لا عذر لأحد من موالینا فی التشكیك فیما یرویه عنا ثقاتنا و قد عرفوا بانا نفاوضهم سرنا و نحملهم ایاه الیهم و همچنین غیر این از اخبار بسیار است و مسئله محل شبهه نیست نهایت این است كه (مط) نه هر خبری كه به واسطه ی ثقات و امناء می رسد باز می توان عمل كرد بلكه حدیث محكم را باید گرفت و متشابه را ترك كرد چنانكه در وسائل نقل می كند از حضرت امام رضا (ع) كه فرمود هر كس رد كند متشابه قرآن را به سوی محكم آن پس به تحقیق كه هدایت یافته است به سوی راه راست پس فرمود كه در اخبار ما محكمی است مثل محكم قرآن و متشابهی است مثل متشابه قرآن پس رد كنید متشابه آنها را بسوی محكمشان و متابعت نكنید متشابه آنها را بدون محكم آنها پس گمراه شوید انتهی پس ملاحظه كن كه چه قدر احتیاط باید كرد و اخبار متشابهه را عرضه بر محكمات باید نمود كه اگر نكنیم سبب گمراهی است مثلا ملاحظه كن اخباری هست كه دلالت بر توقیت در امر ظهور می كند ولی بطور تشابه كه محل شبهه است تو ببین كه اول توقیت خودش امری است كه با چندین آیه از كتاب منافی است و اخبار صحیحه محكمه معتمد علیها روایت شده است كه هر كس توقیت كرد مترسید و او را تكذیب كنید حال تو كه ادعای اسلام و تشیع می كنی و می خواهی به یك حدیث یا چند حدیث متشابه كه معنی آنها به طور یقین معلوم نیست و علاوه بر آن كه با كتاب محكم خدا و اخبار محكم اهل بیت منافی است استدلال كنی و آنها را به خیالات دور و دراز با هم تطبیق كنی آن وقت بنای دین خود را بر این بگذاری این والله از دین آل محمد علیهم السلام نیست و باید از آن پرهیز كرد و شكی نیست كه از متشابهات یقین و علم برای انسان حاصل نمی شود زیرا كه معنی تشابه همین است كه محل اشتباه است شد علم از آن حاصل نمی شود و خداوند می فرماید و لا تقف ما لیس لك به علم یعنی عقب چیزی كه علم به آن نداری مرو و بر فرض كه از بعضی قراین كه به خیال خود دست بیاوری یك معنی در نظرت رجحان پیدا كند منتهی برای تو مظنه حاصل شود و خداوند در كتاب محكم خود می فرماید ان الظن لا یغنی من الحق شیئا مظنه تو را از حق بی نیاز نمی كند و در حدیث است كه ان الظن اكذب الكذب مظنه از همه ی دروغها دروغتر است پس جائی كه امر به این منوال باشد چگونه می توان در چیزی كه اصل دین است انسان بدلیل ظنی بلكه وهمی بگیرد آن وقت بنای جمیع دین خود را بر این بگذارد طوری كه همه ی اساس دین و شریعت و امین كه از پیش بطور یقین دست داشتیم همه را بر هم بزند و منسوخ بپندارد والله اگر انسان دین باورش باشد چنین كاری نمی كند مگر اینكه دین را شبكه جلب حطام
دنیا قرار داده باشد از اول پس از هر راه كه بهتر تحصیل آن شد آن را هرا بگیرد و برود خلاصه به متشابهات نمی توان گرفت و اگر گوئی كه پس چرا متشابهات را فرموده اند عرض می كنم یك جهتش همین است كه خلق را آزمایش كنند و آن كسی كه طینت او خبیث است متمسك به آنها بشود و من سبقت له من الله الحسنی كه طینت او پاك و پاكیزه است از آنها حذر كند و به محكمات بگیرد و نجات بیابد در وسائل از حضرت امیر (ع) نقل می كند كه فرمود در حدیثی كه احذر و الشبهة فانها وضعت للفتنة یعنی از شبهة بپرهیزید كه آن به جهت آزمایش وضع شده است پس وقتی كه خود ایشان خود ایشان اینطور منع از گرفتن به متشابهات می كنند كسی كه مدعی این است كه من متدین بدین ایشان هستم چگونه می تواند به آنها بگیرد و خوشحال باشد و همچنین در بحار نیز از حضرت امیر (ع) نقل می كند كه فرمود در حدیثی كه این است جز این نیست كه هلاك شدند مردم در متشابه به جهت اینكه واقف بر معنی آن نشدند و حقیقت آن را نشناختند پس وضع كردند از برای آن تاویلات از نزد انفس خودشان باراء خودشان و مستغنی شدند به این مساله اوصیاء پس انداختند قول رسول خدا (ص) را پشت سرشان تا اینكه فرمود در تفسیر متشابه كه آن چیزی است كه حرف از آن متفق اللفظ است و مختلف المعنی مثل قول خدای عزوجل یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء بعد معانی چند از برای ضلال ذكر فرمود و هر آیه كه به یك معنی بود قرائت فرمود خلاصه و هم چنین شروط دیگر برای گرفتن به اخبار اهل بیت هست كه باید ملاحظه نمود و شرح همه آنها مناسب این رسالة نیست و در كتب اصول فقه شرح داده می شود از جمله آنها ملاحظه تقیه است كه در حدیثی كه موافق قول عامه وارد شده است و بر خلاف آن حدیث دیگر داریم به آنچه موافق قول عامه است نباید گرفت اگر چه در بعضی مسائل قول حق در دست ایشان هم باشد ولی در آنها دیگر حدیثی مخالف در اخبار ما نیست ولی در صورتی كه در اخبار صحیحه خودمان مخالف قول عامه هست و حدیثی هم موافق آنها وارد شده باشد البته باید آن را ترك كرد و این مطلب بدیهی است علاوه بر آنكه اخبار بسیار هم صریحا دلالت بر این معنی می كند و فرمودند كه خالفوهم ما استطعتم فانهم لیسوا من الخیفیة فی شی ء مخالفت كنید با ایشان هر چه بتوانید كه ایشان از دین حنیفیه در هیچ چیز نیستند و در حدیثی فرمودند كه می دانید جهت این مطلب چه چیز است جهت این است كه عامه عمد كردند بر مخالفت حضرت امیر (ع) در مسائل این است كه با آنها باید مخالفت نمود خلاصه و چون مسئله واضح است حاجت با طناب و ذكر
همه اخبار و آثار نیست و بعد از آنكه حدیث صحیح محكم خالی از تقیه دست آوردی و همچنین شروط دیگر كه در اصول فقه مذكور است ملاحظه كردی آن وقت باید به مفاد لفظ ظاهر حدیث گرفت و رفت و تاویل به رای ننمود مگر اینكه از ظاهر اخبار دیگر بر آن شاهد داشته باشی و الا بدون این جایز نیست تاویل كردن و اگر تاویل كردی فرق نمی كند كه یكسره منكر اخبار اهل بیت بشوی یا برای خود تاویل كنی و در وسائل نقل كرده است از حضرت صادق (ع) كه فرمود من خبر می دهم به مرد حدیث را و او را نهی از جدال و مراء در دین خدا می كنم و نهی از قیاس می كنم پس بیرون می رود از نزد من پس تاویل می كند حدیث مرا بر غیر تاویلش و در كتاب المبین از بحار نقل است از آن حضرت كه در حدیثی فرمود من خبر می دهم یكی از ایشان را به حدیث پس بیرون نمی رود از نزد من تا اینكه تاویل بكند آنرا بر غیر تاویلش و این به جهت این است كه ایشان طلب نمی كنند بحدیث ما و بدرستی ما آنچه را كه در نزد خداست و در اخبار بسیار فرمودند كه خداوند با هر خلقی از ما عدولی قرار داده كه نفی می كنند از دین تحریف غالین و ادعای مبطلین و تاویل جاهلین را پس در این مطلب شبهه نیست كه تاویل كردن به غیر تاویل حق صحیح نیست و تاویل حق هم بدون معنی ظاهر صحیح نیست زیرا كه تاویل و ظاهر به منزله ی روح و بدن هستند و هیچ روحی بدون بدن نمی ایستد بلی تاویل در اخبار گاهی به معنی ظاهر استعمال می شود و آن همان ظاهر است و همان را هم به رای نمی توان گفت و باید متابعت اخبار اهل بیت را نمود و بسا گاهی هم به معنی باطن استعمال می شود و در آن هم نیز باید متابعت از آل محمد (ع) نمود و از همان راه كه ایشان فرموده اند رفت واما این تاویل كه محل سخن است در اینجا حضرات بابیه در غالب مقامات عملشان بر آن است تاویل اصطلاحی است كه به كلی لفظ را از معنی ظاهر صرف كنند و به معنی دیگر تفسیر كنند و چندان هم سر رشته از اصطلاح ندارند كه ملاحظه آن را بكنند بلكه بطور اختلاف تاویل می كنند و حقیقت آن را مشایخ ما اعلی الله مقامهم در كتب خود بیان فرموده اند و مجملش این است كه هر گاه لفظ را از معنی ظاهر صرف كردی و رو به بالا كه مقام مؤثر باشد حركت دادی باطن می شود و اگر در عرض حركت دادی تاویل اصطلاحی می شود و گاه باشد كه هر یك از آنها را تاویل بخوانند به ملاحظه معنی لغوی كه مایوول الیه باشد خلاصه و خواه معنی باطن اراده كرده بشود یا تاویل اصطلاحی هر یك از اینها شرطش این است كه ظاهر در مقام خودش ثابت باشد زیرا كه اگر باطن است ظاهر آن برای او به منزله افراد و آثار كلی است و هیچ كلی بدون اثر در مسلك بروز و ظهور ندارد
و اگر تاویل است بمنزله روح است از برای بدن ظاهر و هیچ روحی بدون بدن در ملك موجود و بالفعل نمی شود پس لازمه ی هر دو این است كه معنی ظاهر سر جای خود باشد و معنی های دیگر هم در مقام خود باشد و تو اگر حرف را از روی فهم می زنی كه پس هر چیزی را در جای خود بگذارد و اگر نفهمیده و نسنجیده می خواهی حرف بزنی دیگر توقع تصدیق نداشته باش خلاصه و در اینهم نزد عاقل شبهه نیست كه هر بدنی جاذب هر روحی نمی شود بلكه هر بدنی روح مناسب خود را جذب می كند پس هر لفظ را بهر معنی نمی توان تاویل كرد بلكه باید ملاحظه مناسبت را نمود تا آنكه تاویل صحیح شود و ما و تو چون احاطه به جهات مناسبات اشیاء نداریم نمی توانیم به عقل ناقص خودمان پی به روح هر بدنی ببریم خاصه كه دنیا عرصه اعراض است و جوهر ابدان را از اعراض آنها ما درست تمیز نمی دهیم پس بصرف نظر كردن با بدان نمی توان پی به ارواح آنها برد مگر آنكه كسی باشد كه از بالا نظر كند و ببیند مثل اینكه تو اگر ملاحظه كنی ملح طعام را و سفیدی رنگ او را ببینی خواهی گفت كه مراج آن بارد و رطب است به جهت اینكه مثل برف می ماند همین كه جوهر آن را می گیرند و رطوبت عرضیه آن كه از زمین برداشته است از او گرفته می شود قرمز می شود و معلوم می شود كه حار و یابس است همچنین است امر تمام آنچه در این عرصه دیده می شود زیرا كه امام (ع) فرموده است كه كلما بالجسم ظهوره فالعرض یلزمه پس به واسطه ی اعراض تمیز ارواح را من و تو نمی توانیم بدهیم و تاویلاتی كه ما بكنیم همه بیجاست مگر اینكه از معادن علم كه آل محمد علیهم السلام هستند بگیریم كه ایشان نظر به حقیقه چیزها می فرمایند و جوهر هر چیزی را تمیز می دهند خلاصه كه چندان در صدد دلیلهای عقلی نیستیم و غرض همان است كه چون این مرد چنین جلوه می دهد كه مطلب خود را از آثار و اخبار اثبات می كند همین قدر می خواهیم كه عوام مسلمین بدانند كه از برای استدلال به اخبار و آیات بنص خود آنها شروطی است كه اگر آن شروط ملاحظه نشود استدلال انسان بیجا و بی حاصل می شود.